فرهاد زعفری هشجین مولف و مدرس دانشگاه هتلداری
توجه به «غذا» مقاومتی در برابر «جهان اداریشده» ما است اگر فلسفه «روش زیستن» باشد پس باید چیزهایی در مورد چگونگی حفظ موجودیت جسمانی ما برای گفتن داشته باشد.
«ساختن حس چشایی» نیز در این میان یک عامل انگیزه بخش مضاعف بود.تحقیقات نشان میدهد که غذا میتواند منبعی جدی برای تأمل فلسفی باشد.
با این حال، این حوزه فلسفی هنوز کشف نشده باقی مانده است و ما هنوز فاقد یک «زیباییشناسی طعم» هستیم
اگر فلسفه «روش زیستن» باشد پس باید چیزهایی در مورد چگونگی حفظ موجودیت جسمانی ما برای گفتن داشته باشد.
ساختن حس چشایی» نیز در این میان یک عامل انگیزهبخش مضاعف بود.تحقیقات نشان میدهد که غذا میتواند منبعی جدی برای تأمل فلسفی باشد. با این حال، این حوزه فلسفی هنوز کشف نشده باقی مانده است و ما هنوز فاقد یک «زیباییشناسی طعم» هستیم.
سعی میکنیم اهمیت تفکر درباره غذا» زیاد صحبت کنیم. چرا اندیشیدن به این موضوع مهم است؟
چالش بزرگ زمانه ما برای مقابله با دشواریهای زندگی این است که در پایداری منابع، از جمله منابع غذایی بکوشیم. رویارویی با این چالش به احتمال زیاد مستلزم آن است که ما خواستههایمان را مدیریت کنیم و چگونگی التذاذ خود را با تجدید ساختار رفتارهای درست در مورد مواد غذایی اصلاح کنیم.
«غذا» نوعی نقطه کانونی است که در پرتو آن میتوانیم روشهای دیگر زندگی کردن را ببینیم. فلسفه در آغاز خود در یونان و روم، روشی برای تهذیب نفس و روی آوردن به اعتدال برای رسیدن به زندگی خوب بود. من گمان میکنم ما باید به این مفهوم از فلسفه بازگردیم.
اما در کل در حوزه «طعم» کمتر نظریهپردازی شده و مفهومپردازی آن دشوار است. با این وجود این حوزه اکنون برای تأمل فلسفی آماده است.
در مورد غذا همیشه «دغدغههای اخلاقی» وجود دارد. اعتقادات مذهبی و ارزشهای اخلاقی عادتهای غذایی مردم را در فرهنگهای مختلف شکل میدهد.
اخلاقگرایان، افراط در لذت نفسانی خوردن و نوشیدن را ناپسند میشمارند؛ خوردن برخی از خوردنیها در جهت فضایل یا رذایل تلقی میشود؛ و امروزه دغدغه اخلاقی تولید غذا و پیامدهایش بر محیطزیست، زیست جانوران، فقر جهانی و مانند آن پدیدار شدهاست. شما فکر میکنید در زمانه ما کدام موضوع در اولویت است؟ فلسفه چگونه میتواند در این میانه به ما کمک کند؟
مشکل اصلی پیش روی ما کاملاً در تاریخ انسانی منحصر بهفرد است. ما بیش از حد تولید میکنیم. سبک زندگی کشورهای پیشرفته، از جمله مصرف مواد غذایی، ناپایدار است و البته این شرمآور است که با وجود این ظرفیت تولید، هنوز هم انسانهایی گرسنه هستند، اما اگر آنان از فقر رهایی یابند مسأله ناپایداری منابع بدتر خواهد شد.
بنابراین موضوعات اخلاقی و سیاسی فراتر از مسائلی چون «عدالت توزیعی» است و پرسشهایی را در مورد چگونگی تغذیه سیاره زمین با تولید کمتر یا تولید متفاوت دربر میگیرد.
متأسفانه نظام اقتصاد جهانی بر مبنای نیازی سیریناپذیر برای رشد ثابت، استوار شده است و هنجارهای اخلاقی ما این نظام را با ستایش فضایلی چون «تولید» و «تجمع ثروت» و «اخلاق کار» حمایت میکند. در همین حال، ظهور اجتنابناپذیر ماشینآلات، نیروی کار انسانی را در آینده غیرضروری میکند. برای مقابله با این وضعیت تولید بیش از حد، ما باید اساساً الگوی تولید و مصرف خود و نگرش خود نسبت به رشد را تغییر دهیم. اما برای انجام این کار به هنجارهایی جدید و مفهومی بسیار تغییریافته از «شادی» انسان نیاز داریم. فلسفه دستکم به عنوان یک تصور سنتی میتواند به این امر نظم و نظام بخشد.
چه کسی میتواند مسئولیت تفکر خلاق در مورد «چگونه زیستن» را برعهده گیرد؟
به نظر من، اولین قدم لازم (و نه البته کافی) این است که به جای «کمیت» به سمت «کیفیت» برویم. از این رو، اصلیترین مسأله اخلاقی در مورد غذا این است که برای شکل دادن به چگونگی فکر و احساس خود، به زیباشناسی و شناختن نیروی «زیباییشناسی غذا» روی آوریم.
چرا از نظر شما غذا دارای «ارزش زیباییشناختی» است؟ یعنی «پخت و پز» به واقع شکلی از «هنر» است؟
من گمان میکنم فیلسوفان تا حد زیادی موافق هستند که خورد و خوراک، دارای ویژگیهای زیباییشناختی هستند.
سؤال این است که اهمیت این ویژگیهای زیباییشناختی در کجا است؟ آیا آنها منابعی صرفاً زودگذر، شخصی، سطحی و فاقد اهمیتی بزرگتر هستند؟ یا آنها معانی و اجزایی ضروری را برای زندگی عالی بشری با خود حمل میکنند؟
من گمان میکنم که هر لذت روزمره مانند خوردن و نوشیدن، فوقالعاده برای ما اهمیت دارد. اینها ما را برای مقاوت در برابر روند رو به رشد دیوانسالاری، ارزیابی کمی و عقل ابزاری مهیا میکنند.
بنابراین جهان غذا اهمیتی خاص دارد چرا که کانون اولیه (اگر چه تنها منبع نیست) «زیباییشناسی روزمره» است. اینجا همان جایی است که باید حرکت از کمیت به سمت کیفیت رخ دهد. این همان چیزی است که در جنبشهای غذای منطقهای و آهستهخواری محوریت دارد.
آیا متخصصان تغذیه به طور کافی به بحث «زیباییشناسی غذا» توجه کردهاند؟
خیر. اشارات اندکی در افلاطون، هیوم، نیچه و کانت به خوردنیها وجود دارد اما هیچ بحث مستمری درنگرفته است. نیچه در «اینک انسان» به زندگی فرد انسان اهمیت میدهد اما او به صراحت بیانی در این باره ندارد. با ظهور زنان در فلسفه، اندکی به زیباییشناسی غذا پرداخته شده است اما این هنوز هم یک موضوع جزیی است.
در واقع زیباییشناسی فینفسه در فلسفه انگلیسی و امریکایی بیارزش شدهاست چرا که تصور ما از «معناداری» به اشتباه به گزارهها و زبان صدقپذیر محدود شدهاست و مفهوم ما از خِرد در مرزهای «عقل ابزاری» باقی ماندهاست. این نگاه به معناداری بسیاری از قلمروهای حسی و عاطفی از جمله واکنش ما به غذا را حذف میکند. ما تنها باید شروع کنیم تا خودمان را از این اشتباهات رها کنیم.